چند وقت پیش که این مطلب رو دیدم یاد ترس و تردید همیشگی بچهها تو دورهٔ پذیرش و یکپارچگی افتادم. ترسشون این بود که اگر نقابهای شخصیتی مختلفی رو که بر چهره داریم برداریم، خیلی از آدمهای اطرافمون رو ...
چند وقت پیش که این مطلب رو دیدم یاد ترس و تردید همیشگی بچهها تو دورهٔ پذیرش و یکپارچگی افتادم. ترسشون این بود که اگر نقابهای شخصیتی مختلفی رو که بر چهره داریم برداریم، خیلی از آدمهای اطرافمون رو از دست میدیم و جملهٔ بالا هم به درستی به همین مطلب اشاره کرده.
توجه کنید، خیلی از نقابهایی که بر چهره میذاریم تا مهر یا تأیید جمعی رو به دست بیاریم، فقط دورمون رو شلوغ میکنن و متأسفانه خیلی وقتها باعث آسیبهای جدی جسمی و روانی میشن. بذارید چندتا مثال بزنم: ۱) کسی رو در نظر بگیرید که نقاب آدم نترس رو به چهره میزنه و برای اولین بار مواد مخدر رو امتحان میکنه تا فقط مورد تأیید به ظاهر دوستانش قرار بگیره، ۲) کسی که نقاب بامعرفت رو به چهره داره و از وظایف و مسؤولیتهای شخصی و اجتماعیش میزنه تا تحت هر شرایطی در کنار دوستانش باشه و احساس بیارزشی عمیقش رو بپوشونه، ۳) کسی که به خاطر تأیید جمعی که درش هست یا طلب مهر، خودش رو در محیط یا روابط ناسالم و خطرناک قرار میده تا تأیید و توجه دیگران رو به دست بیاره و ۴) کسی که نقاب دلقک رو بر چهره میزنه و همیشه نقش مجلس گرمکن رو داره تا عشق، تأیید و توجه جمع رو داشته باشه و بتونه از احساسات درونی ناخوشایندش دوری کنه. حالا یه بار دیگه جملهٔ درک مانیبرگ رو بخونید؛ ما هر قدر بیشتر نقاب داشته باشیم، حلقهٔ اطرافیانمون بزرگتر و هر قدر بینقابتر یا یکپارچهتر باشیم، خواهناخواه حلقهٔ اطرافیانمون کوچیکتر میشه.
پینوشت: شما برای دریافت مهر، تأیید، توجه، احساس ارزشمندی یا تعلق داشتن چه کارهایی کردین و چه نقابهایی زدین یا میزنین؟
649 بازدید