مجید حمیدا

ناشر، پدیدآورنده و راهنمای دوره‌های خودشناسی

مجید حمیدا
هنوز زمین برایم امن‌ترین و آشناترین مکان بود و دستم به بلندی‌ها نمی‌رسید که ابهت کتابخانه‌های بزرگ پدر در جای‌جای خانه کنجکاوی و حیرتم را برمی‌انگیخت. این دورترین خاطره با پا گرفتن من و رفتن به صحافی پدر پررنگ‌تر و در ذهن و جانم جایگیرتر شد. در آنجا در حالی که روی میز بزرگ صحافی می‌نشستم، می‌دیدم که چگونه کتاب‌های محبوب پدر با تلاش و حوصله ورق به ورق شکل می‌گیرند و در جلدهای زیبا و محکم می‌نشینند. یادهای خوش کودکی من با بوی کاغذ و چسب صحافی درآمیخته است. از آنجا که پدرم بسیار به ورزش و سلامتی اهمیت می‌داد، تلاش فراوانی می‌کرد که با تشویق به فعالیت‌های ورزشی از همان کودکی مرا در مجرایی درست هدایت کند و این گونه بود که من پیش از ورود به مدرسه با هنرهای رزمی آشنا شدم. در حینی که دورۀ دبستان را در مدارس رودکی، حیم و معرفت می‌گذراندم، در رشتۀ شنا فعالیت چشم‌گیری داشتم. این ورزش، پایۀ استواری در جهت هماهنگی جسم و روحم شد، به گونه‌ای که همپای درس خواندن و همچنین در تعطیلات تابستان مشتاقانه و با شور فراوان به آن می‌پرداختم. در نتیجه طی هفت سال، یعنی دوران دبستان و راهنمایی پی در پی به مقام‌های قهرمانی استان تهران و کشوری رسیدم. در دبستان و راهنمایی عضو فعال کتابخانۀ مدرسه بودم و در حلقه‌های کتاب‌خوانی فعالیت پی‌گیرانه‌ای داشتم و بارها با ارائۀ بهترین برداشت و درک از خواندن کتاب‌ها به مقام اول در مدارس منطقه دست یافتم. در همین سال‌ها افزون بر مطالعۀ کتاب در برنامه‌های هنری تئاتر و سرود مدرسه حضور مداومی داشتم و در این رشته به مسابقات منطقه‌ای و استانی هم راه پیدا کردم. دورۀ راهنمایی را در مدرسۀ هویزه گذراندم و در آن سال‌ها به عضویت تیم ملی واترپلوی نوجوانان درآمدم. با این که از همان دوران دبستان جسته و گریخته در سبک کان ذن ریوی کاراته کار می‌کردم، اما با ورود به دبیرستان بود که به گونه‌ای جدی این رشتۀ ورزشی را پی گرفتم تا موفق به دریافت کمربند مشکی و دان یک کاراته شدم. در مدارس مرآت، ملاصدرا و شهدای انقلاب دورۀ دبیرستان را طی کردم و در این دوران بیش‌تر به درس خواندن توجه نشان دادم. گویا در این سال‌ها اهمیت مطالب درسی برایم بیش‌تر و مشخص‌تر می‌شد. حاصل این تلاش شرکت در گروه‌های منتخب المپیاد در رشته‌های ریاضی، فیزیک و کامپیوتر بود که در زمینۀ ریاضی و فیزیک تا سطح مسابقات کشوری نیز پیش رفتم. در همۀ‌ سال‌های پس از دبستان پرداختن به هنر صحافی و کمک به پدر از برنامه‌های ثابت و دوست‌داشتنی زندگی من بود و به این ترتیب کارهای گوناگون صحافی را در تعطیلات تابستان آموختم. در نگاه من کار، هنر و دانش در همگامی با یکدیگر شگفتی می‌آفریدند و ابزار لازم را برای زندگی برتر به انسان می‌بخشیدند. چنین بود که شیفتۀ فیلم و موسیقی بودم، با علاقه درس می‌خواندم و به کار و ورزش می‌پرداختم و همۀ‌این فعالیت‌ها را لازم و مرتبط با هم می‌دیدم. سال سوم دبیرستان در رشتۀ کامپیوتر دانشگاه پذیرفته شدم، ولی با توجه به عشق و علاقه‌ای که به الکترونیک داشتم، در سال چهارم آن را برگزیدم و در رشتۀ مهندسی برق گرایش الکترونیک فارغ‌التحصیل شدم. در دوران دانشجویی به تدریس خصوصی رو آوردم و حس خوشایند آموزگاری را به مدت ده سال تجربه کردم. در همین هنگام بود که خواهر و پدرم انتشارات حمیدا را بنیان گذاشتند و من نیز در کنار آنها با دنیای پیچیدۀ پدید آمدن کتاب آشنا شدم. در راه‌اندازی انتشارات حمیدا همشانۀ پدر بودم و می‌دیدم که چه قدر نیروی سازنده و مبتکر صرف آفرینش کتاب می‌شود تا پس از آن راهی چاپخانه و صحافی گردد. گویا روند زایش کتاب در زندگی من وارونه شده بود و اندک‌‌اندک درمی‌یافتم که تا چه اندازه عشق، شکیبایی، دانایی و اشتیاق در ورق کتاب‌هایی که به مرحلۀ صحافی می‌رسد، نهان شده و هنر صحافی در حقیقت در قاب نشاندن والاترین کوشش جمعی بشر است. پس از تحصیلات دانشگاهی در کنار تدریس به فعالیت خود در کارهای انتشارات ادامه دادم. سپس تصمیم گرفتم تا یکی از آرزوهای دیرینه‌ام را برآورده سازم و خودم یک انتشارات تأسیس کنم. به این ترتیب انتشارات کلک آزاگان در سال ۱۳۷۹ تأسیس و در سال ۱۳۸۰ شروع به فعالیت کرد که هنوز در آن از راه‌های گوناگون ویرایش، ترجمه، طراحی و تدوین و پژوهش در مسیر پرشور آفرینش کتاب شرکت دارم. حاصل این تلاش پژوهش و تدوین «دیوان حافظ» و «نیایش‌های نورانی»، گردآوری و ترجمۀ‌ کتاب «شاه کولی‌ها» و ترجمۀ‌ کتاب‌های «تا سرای او» و «در پناه او» و همچنین ویرایش دوازده کتاب «روان‌کاوی خورشیدی»، طراحی جلد کتاب‌های گوناگون و طراحی آرم (لوگوی) مؤسسات مختلف از جمله نشان کلک آزادگان و انتشار بیش از یکصد و هشتاد عنوان کتاب در انتشارات «کلک آزادگان» بوده است.1K بازدید